طنین طنین ، تا این لحظه: 13 سال و 28 روز سن داره
ترانهترانه، تا این لحظه: 8 سال و 3 ماه و 5 روز سن داره

رازدونه های یه مامان برای دو دخترش

رازدونه شماره سی ام (حرفهای مادرانه در اولین سالگرد مادرانه)

یکی از خاله ها با سوال قشنگش باعث شد مامان ها جمله های قشنگی رو از احساسات و تجربیات سال اول مادرانشون بنویسند، اما مامان شما تصمیم گرفت ،اینجا بنویسه ، که باقی بمونه و شما بخونی و راز دل مامان رو بدونی. قبل از بدنیا اومدنت خیلی ها می گفتن ، دیگه روزای خوشیت داره تموم میشه ، دیگه یه روز راحت نخواهی داشت، حسرت راحت خوابیدن به دلت می مونه ، اونایی که نوجون داشتم می گفتن ، وای کی حال داره این پروسه رو از اول شروع کنه و خلاصه کم بودن کسانی که از عشق و لذت و شیرینی های که در کنار این سختی ها بود بگن ، بله سخت بود ، بی خوابی داشت ، خستگی داشت ، از دست رفتن لحظات تنهایی خودم با خودم  یا خودم و بابا رو داشت  و موارد سختی دیگه ، اما ای...
22 فروردين 1391

رازدونه بیست و نهم(اولین مروارید های تو)

عسلکم این رازدونه مربوط به قبل از عید و ایام خونه تکونیه ،منتها فرصت نکرده بودم که اینجا بنویسم. بعد از کلی انتظار طولانی بالاخره اولین مروارید شما روز تولد دایی بهامین یعنی 21 اسفند احساس شد ، می گم احساس شد چون هیجی نبود جز یه چیزی مثل نوک یه سوزن که فقط با انگشت کشیدن تو لثت حس میشد ولی از حس همون به حدی ذوق کردم و به هیجان اومدم که واسه هیچ فعالیتت تا این حد ذوق نکرده بودم ، آخه بر خلاف کارای دیگه در این یک مورد خیلییییییییییییییییییییییییییی عقب افتاده بودی ،هر چند در خوب موردی عقب بودی ، چون دندونایی که دیرتر در میان مقاومت و استحکام بهتری دارند. با این وجود خیلی ذوق داشتم که قیافه با دندونت رو هم هر چه زودتر ببینم. خلاص...
20 فروردين 1391

رازدونه شماره بیست و هفتم(تولدت مبارک عشقم،نفسم، زندگیم)

عشق مامان کی بوده ،نفس مامان کی بوده ، جون مامان کی بوده ........................طنین خانمی بوده. عشق مامان و بابا  تولدت مبارک (علت دیرکرد تبریکم رو توی راز دونه قبلی گفتم ) با وجود تمام حرص و جوش هایی که از اوضاع شلوغ و درهم خونه و شرایط سختی که واسه همین تولد ساده ای که در ذهن داشتم ،واسم پیش اومد ،ولی باز خود تولدت الهی شکر نسبتا ً خوب برگزار شد ، هر چند دوست داشتم از این بهتر برگزار میشد ،البته با حفظ همین سادگی ،به هر حال باز هم الهی شکر: الهی شکر که یک ساله شدی. الهی شکر که می خندی. الهی شکر که می بینی و با چشمای قشنگت واسه مامان ناز و عشوه میای. الهی شکر که حرفامون رو می شنوی و تکرار میکنی و بهش...
13 فروردين 1391

رازدونه بیست و ششم (یه عالمه حرف)

زندگیم نفسم یه عالمه حرف دارم واست بگم ،نمی دونم از کجا و چی بگم رازدونه قبلی رو که می نوشتم 28 اسفند بود و کلی فکر و خیال برای شروع سال توی سرم می پروروندم ، یکیش هم این بود که زود به زود وبلاگت رو آپ کنم . امروز ساعات اولیه ی آخرین روزه نورزوه امساله ، احتمالا اکثر خانواده ها واسه بدر کردن این روز برنامه ریزی کردن و آماده شدن و خوابیدن ، اما اینکه میگن چی فکر میکردیم و چی شد ، ماجرای ما بود با اولین نوروز کامل دختر بهاریمون ، که بقول بابا ، یه نوروز تاریخی شد ، از اون نوروز هایی که برای به پایان رسیدنش روزها رو می شمردیم و واسه ی این آخرین روزش هم تنها برنامه ریزی مون پیگیری کارهای نهایی انتقال بیمارمون از بیمارستان اهواز به بیمارستان...
13 فروردين 1391

رازدونه شماره نه (غذا،وزن، قد)

از اون روزی که دوست مشاورم ، مامانه مهرای باهوش و دوست داشتنی در هفته های اول ورودت به دنیای مامان ، هفته هایی که در اونها بالاخره به آرزویم رسیدم و وجودم میزبان حضور عاشقانه ات شد ،به من توصیه کرد که هر شکلی دوست داری با کودکت برخورد کن ،فقط سعی کن مادر حساسی نباشی تا خودت و کودکت آسوده باشید، تصمیم جدی گرفتم که مامان ریلکس و راحتی باشم. در خیلی از موارد تونستم بر تصمیم خودم پایدار بمونم ، مگر دو موضوع:1- تربیت تو و 2-وزن و قد تو.  دونه های رازی که مربوط به تربیت میشه توی قلب مامان خیلی خیلی زیادن ، سعی میکنم اون دونه ها رو هم از توی قلبم به وبلاگت منتقل کنم ،ولی موضوع تغذیه تو و قد و وزنت که البته دونه های اونم کم نیستن از ...
21 دی 1390

رازدونه شماره ده(عشق من تو کی هستی؟!)

عشق مامانی،خیلی خیلی دلم می خواد بدونم که دست پرورده من و بابا چگونه شخصیتی رو دارا میشه. همانطور که تو قصه قبلی گفتم،ایمان دارم که موجود فوق العاده ای خواهی شد. با این وجود خیلی مشتاقم بدونم طنینی که در وجود تو در حال رشد کردن و شکل گرفتنه ، چه شکلیه ؟چطوریه؟اصلا ً کیه؟ در این مورد ،یک نگرانی هم دارم ، از بابت خودم و بابا خیالم راحته ، من دائم به کتاب و اینترنت و مشورت در ارتباط با بهتر پرورش دادن شما مشغولم ،بابا هم که به من اطمینان داره و مواردی رو که باهاش در میون می گذارم رو رعایت میکنه ،ولی نگرانیم از برخی دخالت هاست ، از زیر سوال رفتن های روش های من و رفتارهای تو؟از برخوردهای متفاوت با روش های من و بابا با تو . خیلی از ا...
21 دی 1390

رازدونه شماره هشت ( نابغه کوچولوی مامانش)

طنینی من ، مامانی ایمان داره که تو یک کودک فوق العاده توانمند و با استعداد هستی، چه از نظر معنوی و چه از نظر هوش شناختی و هوش هیجانی ، ایمان دارم چون حق فرموده که نوع "انسان معدن احجار کریمه " ست ، مطمئنم چون حق راهنمایی کرده که تو باید علم رو خیلی سریع یاد بگیری ، سرعتی که معیار آن یادگیری" در یکماه به جای یکسال "می باشد. با وجود این بیانات ،آیا جایی برای شک باقی می ماند ، اونم وقتی که علم داره همه شکلی این مسئله رو ثابت میکنه. من فقط و فقط میخوام که این توانمندی ها توسط تربیت و پرورش صحیح و اصولی به منصه ظهور برسه ، ولی اینکه فرشته مهربون مامان ، نابغه کوچولوی مامانش ، می خواد از این توانمندی ها و قابلیت ها چه استفاده ای بکنه، اون...
20 دی 1390