طنین طنین ، تا این لحظه: 13 سال و 28 روز سن داره
ترانهترانه، تا این لحظه: 8 سال و 3 ماه و 5 روز سن داره

رازدونه های یه مامان برای دو دخترش

رازدونه شماره شصت و پنج ( بازی با لگوها )

  عزیز دلم  خیلی دوست دارم از تمام بازی هایی که در کنار هم انجام می دیم ،بنویسم که هم واست خاطره باقی بمونه و هم باقی مامانا از تجربیات من و دخترم بهره ببرند ،منتها دائم سایت ارور می ده .   دخترکم الان حدود 16 ماهه و یک هفته سن داری . یکی از بازی های مورد علاقه ی شما در این یک هفته ی اخیر بازی با لگوهات بوده . خیلی جالبه، پیش از این چندان برای بازی با لگوهات علاقه نشون نمی دادی، من و بابا هم که درست می کردیم شما فقط دوست داشتی از هم جداشون بکنی و یا بری توی سطل لگوها قرار بگیری و ما توی اون بچرخونیمت ،ولی خیلی ناگهانی تو این هفته نشستی با علاقه به درست کردن اشکالی با لگوهات ،خیلی واسم جالب بود . (اومدی لباسم...
19 مرداد 1391

رازدونه شماره شصت و سه (تولد مامان طاهره و 16 ماهگی عشق مامانش)

  عشق مامان ،روح مامان ،جون مامان ، عمر مامان  16 ماهه شدنت مبارک ،قند عسلم ،نفسم و عشقم ممنون که هستی ،همین. امروز (8 مرداد ماه)،تولد مامانی شما بود، فدای صبوری هات بشم. من رو ببخش قشنگم ،امروز واسه خاطر مهمونی ای که داشتم خیلی اذیت شدی و خیلی خسته شدی.    و    تو بهترین هدیه ای هستی که تو عمرم گرفتم . عاشقتم دختر قشنگ مامان. همیشه با من بمون.  دوست دارم با تک تک سلول هام. ...
9 مرداد 1391

رازدونه شماره شصت و دو ( دغدغه های مادارنه : محل خواب کودک ،از شیر گرفتن کودک)

مامانا از وقتی مامان می شن یه عالمه فکر و دغدغه هم با تولد بچه در ذهنشون متولد میشه ، یه عالمه سؤالهایی که برای یافتن پاسخ مناسب براشون حسابی سردرگم می شن و در دو راهی های بدی قرار می گیرند ، دو راهی هایی که یک سمتش احساسات مادرانست و سمت دیگرش حرفای توی کتابها  و حرفای متخصص ها و مامان ها و مامان بزرگ ها ،که البته اگر مامانی خیلی خوش شانس باشه ، طوری میشه که احساسات خودش و میل خودش با این حرف و حدیث ها یکی می شه ، که معمولا ً کم پیش میاد و از هر سمتی ایده و نظر و تجربه ای دریافت میکنه. از جمله ی این دغدغه ها محل خواب کودک و زمان از شیر گرفتن کودک هستند. خوب من هم الان یک مادرم و  فارغ از این دغدغه ها نیستم . از همون م...
4 مرداد 1391

رازدونه شماره شصت و یک (یک روز با طنین خانم)

یک روز با طنین در آخرین روزهای ماه پانزدهم زندگی صبح ها اگه من حدود 8- 8:30 بیدار بشم ، شما 9-9:30 از خواب پا میشی و اگر من تا 9-9:30 بخوابم،شما ،حدود ساعت 10 بیدار میشی. دیروز ،مشغول دعا خوندن بودم که یه صدای دلنشین شنیدم: " مامان " نفس مامان ، نمی دونی اول صبح چه حس و حال قشنگی رو بهم هدیه کردی. دویدم سمت اتاق خواب و بغلت کردم و کلی فشارت دادم و قربون صدقه ات رفتم. طبق معمول زودی از بغل مامان پریدی بیرون و با دستای کوچولوی قشنگت روی نزدیکترین بالشت کوبیدی ، این یعنی اینکه" مامان رختخواب ها رو مرتب کن " ، تو چشمای قشنگت نگاه کردم و با حالت سوالی گفتم": رختخواب ها رو مرتب بکنم ؟" و شما سرت رو به نشانه تأیید پایین و بالا...
4 مرداد 1391

رازدونه شماره شصت(قلقلک)

عزیزکم دو روزه که عمه و مامان بزرگ، قلقلک دادن رو یادت دادن ، خیلی با نمکه ،میای با اون انگشتای کوچولوی خوشکلت مثلا ً قلقلکمون میدی و ما واست می خندیم و شما کلی ذوق می کنی . این وسط بیشتر از همه دوست داری عمه رو قلقلک بدی ، فکر کنم از واکنش های عمه جونت خیلی خوشت میاد. فدای خودت و کارای قشنگت عزیز مامان   ...
4 مرداد 1391

رازدونه شماره پنجاه و نه ( غذاهای مورد علاقه ی طنین خانم)

عاشقتم مامانی الهی شکر بعد از در اومدن چند تا دندون اولت ، غذا خوردنت بهبود پیدا کرد ،اونم به طور اسااااااااااااااااااااسی. الان دیگه خدا رو شکر خیلی خوب و راحت غذا می خوری ، همه چیز هم می خوری ،البته غیر از مربا و عسل که خیلی نمی پسندی. اون رو هم به مامان رفتی ، یعنی طعم شور و ترش رو بیشتر از شیرین دوست داری.فدات بشم من در این میون غذاهایی که بتونی به راحتی و بطور مستقل بخوری رو بیشتر می پسندی .مثل سیب زمینی آب پز                   و سرخ کرده و  همچنین ماکارونی اونم از نوع فرمیش. هر چند این قضیه خیلی روی وزن گیری ت تاثیری نگذاشته...
1 مرداد 1391

رازدونه شماره پنجاه و هشت(بازی با چتر)

  بازی با چتر یکی از بازی های مورد علاقه شماست عزیز مامان چند وقت پیش داشتم عکس چتر رو بهت نشون می دادم (در کتاب تصاویری که این روزها دائم دستت هست و میاری و بین عکسها تصاویری رو که می شناسی  به مامان نشون می دی)،بعد دیدم تو که تا الان از نزدیک چتر ندیدی، این شد که رفتم چترمون رو آوردم و شروع کردم روی زمین دور و اطرافت چرخوندن ،خیلی خیلی استقبال کردی ، کلی پشتش با هم قایم موشک بازی و دالی بازی کردیم ، شما هم کلی خندیدی و ذوق کردی ،از اون روز چند بار دیگه هم با چتر این بازی های رو کردیم و الان دیگه اسم "چتر " رو یاد گرفتی و تکرار میکنی و تصویرش رو توی کتابت به ماما وبابا و بقیه نشون می دادی. "تتر" اینم اسم چتر به زبون شیر...
31 تير 1391

رازدونه شماره پنجاه و هفت(ددوون !!!!)

اینی که نوشتم همون حلزونه خودمونه ،اما به زبون طنین خانمی. فدای تو بشم نفس مامان. اینم اندر فواید اینکه از همون ابتدا یه عالمه لباس واسه بچه نخری و بگذاری ،همزمان با رشدش چیزی رو که مناسبش بدونی تهیه کنی.بعد از استفاده حساااااااااااااااااابی از شلوارهایی که سال گذشته خریده بودم ، دیگه غیر از شلوار ، وظیفه ی شلوارک بودن رو هم واست به جا آوردن ، رفتیم یه شلوار زیر دریایی خریدیم . نه منظورم اینه که یه شلوار خریدیم که روش عکس کلی جک و جونورای زیر دریا داره و همین طور ................."حلزون" . شما کلی از تصاویر روی شلوارت ذوق میکنی و امشبم در کمال تعجب شنیدم که" د َ دَ ون "کنان ،سعی می کردی تصویر حلزون رو به من نشون بدی ، کلی ذوق ک...
29 تير 1391