رازدونه بیست و پنجم(سال 90 در یک نگاه)
داشتم تقویم رو نگاه می کردم ، عدد 29 قرمز روی صفحه توجهم رو به خودش جلب کرد و همین که بهش نگاهی انداختم با من شروع به صحبت کرد و گفت :" تنها یک روز از سال 1390 باقی مانده". دلم یه حال عجیبی شد ، شروع کردم به مرور سالی که گذشت ، چه سالی بود ، سال یکهزار و سیصد و نود هجری خورشیدی، سالی که برای خانواده ما یه سال فوق العاده بود ، سالی که خانواده دو نفری ما با یه عیدی ارزشمند از طرف خدای مهربون ،تبدیل به یه خانواده سه نفری شادتر و خوشبخت تر شد و حالا از این سال فوق العاده تنها یک روز و چند ساعت باقی مونده ، چقدر دلم براش تنگ میشه ، فکر اینکه همین بود ، تموم شد و رفت با تمام خاطرات قشنگش با لحظه لحظه های شیرین و دوست داشتنی اش در کنار تو فرشت...