رازدونه شماره هشتاد و هفت( دخترک خلاق من )
خلاق کوچولوی مامان سلام سلام
خیلی برام جالبه ،با اینکه تا حالا آب رنگ نداشتی و ندیدی .
ولی بارها موقع نقاشی ،اگر آب دم دستت بوده ، نوک مداد رنگی ها رو توی آب زدی و روی کاغذ کشیدی و اصرار میکنی که من هم انجام بدم.
فدات بشم الهی عشق مامان
از سفر ویلاشهر که توی پارکها تعداد زیادی بچه های کوچیک و بزرگ رو در حال اسکیت سواری دیدی،علاقه ی خاصی به اسکیت پیدا کردی و تا حالا چندین بار ازم خواستی برات اسکیت بخرم.
و گاهی به من یا بقیه می گی :" من بزرگ بشم ، مامانی برام اسکیت می خره"
چند روز پیش کیسه ی سیب زمینی هام رو روی زمین خالی کردی و باهاشون بازی می کردی ، دوتاش رو کنار هم گذاشتی و سعی می کردی یکی از پاهات رو بگذاری روش و توسط اونها راه بری ، یک جوری با پات قلشون بدی و باهاشون جلو بری ،بعدم با خنده بهم گفتی :" مامان ببین اسکیت دارم، اینا مثلا اسکیت "
گاهی واقعا ً نمی دونم در مقابل بعضی از شیرین زبونی هات چه واکنشی نشون بدم.
فقط می پرم و می چلونمت و بوسه بارونت می کنم و قربون صدقت می رم.
عاشقتم عروسک باهوشم