طنین طنین ، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 8 روز سن داره
ترانهترانه، تا این لحظه: 8 سال و 3 ماه و 16 روز سن داره

رازدونه های یه مامان برای دو دخترش

رازدونه شماره شصت و سه (تولد مامان طاهره و 16 ماهگی عشق مامانش)

  عشق مامان ،روح مامان ،جون مامان ، عمر مامان  16 ماهه شدنت مبارک ،قند عسلم ،نفسم و عشقم ممنون که هستی ،همین. امروز (8 مرداد ماه)،تولد مامانی شما بود، فدای صبوری هات بشم. من رو ببخش قشنگم ،امروز واسه خاطر مهمونی ای که داشتم خیلی اذیت شدی و خیلی خسته شدی.    و    تو بهترین هدیه ای هستی که تو عمرم گرفتم . عاشقتم دختر قشنگ مامان. همیشه با من بمون.  دوست دارم با تک تک سلول هام. ...
9 مرداد 1391

رازدونه شماره شصت و دو ( دغدغه های مادارنه : محل خواب کودک ،از شیر گرفتن کودک)

مامانا از وقتی مامان می شن یه عالمه فکر و دغدغه هم با تولد بچه در ذهنشون متولد میشه ، یه عالمه سؤالهایی که برای یافتن پاسخ مناسب براشون حسابی سردرگم می شن و در دو راهی های بدی قرار می گیرند ، دو راهی هایی که یک سمتش احساسات مادرانست و سمت دیگرش حرفای توی کتابها  و حرفای متخصص ها و مامان ها و مامان بزرگ ها ،که البته اگر مامانی خیلی خوش شانس باشه ، طوری میشه که احساسات خودش و میل خودش با این حرف و حدیث ها یکی می شه ، که معمولا ً کم پیش میاد و از هر سمتی ایده و نظر و تجربه ای دریافت میکنه. از جمله ی این دغدغه ها محل خواب کودک و زمان از شیر گرفتن کودک هستند. خوب من هم الان یک مادرم و  فارغ از این دغدغه ها نیستم . از همون م...
4 مرداد 1391

راز دونه شماره پانزده ( شاید یکی از فرداها روح یکی از ماها بالدار بشه)

عزیز دل مامان ، دلم گرفته ، خیلی زیاد. می دونی چرا ، چون این روزها دائم خبرهای ناراحت کننده شنیدم. یکی ،دو هفته پیش یه مامانی دختر حدوداً دو ساله خودش رو از دست داد و دیشب پسره عمو وحید و خاله شهین تو سن 14-15 سالگی ، بعد از 4 روز که در کما بود ، خدا دو تا بال به روحش داد و اونوقت روحش با کمک اون بال ها پرواز کرد و رفت به یک جای خیلی خوب و مامان و باباش رو تنها گذاشت. دلم واسه دل پر درد مامان و باباهاشون پر درده.به اونا که فکر میکنم دلم پر از غصه و ترس میشه . ترس از فرداها ، ترس از فردایی که من باشم ولی روح تو هم بالدار بشه و از پیشم بره ، یا ترس از اینکه تو کوچیک باشی و به من نیاز داشته باشی ،و خدا به روح من بال بده ، یا اینکه روح بابا...
29 تير 1391

رازدونه شماره پنجاه و سه ( می دونی الان چی رو دستمه ؟)

الان یه فرشته ی ناز و قشنگ خیلی آروم رو دست مامانش خوابیده . چهرت مثل فرشته هاست عشق مامان. عاشقتم با تک تک سلول هام. این دو روزه کلی با کلمه" مامان " با هم بازی کردیم و ذوق کردیم و خندیدیم  و از زندگی لذت بردیم.   عاشقتم نفس .
27 تير 1391

رازدونه شماره پنجاه(من مامانم یا بابا)

آدما برای چیزهای با ارزشی که می خوان بدست بیارن باید یک بهائی رو بپردازند ، طبیعتا ً من هم  برای افزایش سطح علمی خودم و برای رسیدن به آرزوی بزرگم که یه مشاور موفق و موثر شدن هست ، سختی های زیادی رو باید متحمل بشم ، یکی از این سختی ها و بهائی که این روزها باهاش روبرو هستم این هست که پاره تنم من رو به جای "مامان" ،" بابا" صدا میکنه ، خوب کمی ناراحت میشم ،چون دوست دارم با اسم و عنوان خودم صدا بشم ، ولی خوب اینم بهائی است که من دارم می پردازم . چون مجبورم برای درس خوندن و کلاس رفتن ، ساعاتی شما رو به بابا بسپارم  و  معمولا ً این ساعات برای تو تماما ً به بازی سپری میشه ، در صورتی که وقتی من در کنار شما باشم ، ضمن بازی باید به ...
2 تير 1391

رازدونه شماره چهل و هفت ( مروارید پنجم ، دلیل بی قراری ها)

دیروز بالاخره تیزی نیش سمت راستت رو حس کردم و این یعنی اینکه بالاخره پنجمین مروارید شما هم در اومد. ولی بابت این دندون خیلی بی قرار و خسته و کم خواب و بد قلق شده بودی ، حقم داری مادر ، خوب درد داره ، ولی متاسفانه بی خوابی های شما باعث بی خوابی ها و کم خوابی های من هم شده بود و در نتیجه متاسفانه تحریک پذیری من رو بالا برده بود و کاهی واقعا در مقابل نق زدنهات کم می آوردم و عصبانی میشدم ،هر چند مطمئن باش هیچ وقت به خودم این اجازه رو نمی دم که حتی لسانی آزارت بدم و در اوج عصبانبت باز با خودم در گیر می شدم . به هر حال امیدوارم خیلی سریع از این حالت بد و از درد و ناراحتی خارج بشی و به آرامش نسبی گذشته برگردی.   مروارید جدید مبا...
23 خرداد 1391

رازدونه شماره چهل و شش(نمی دونم درست چیه ،غلط چیه؟)

خدایا!!!!!! اساسی کلافه ام دختر جان ، من باید با تو چه رفتاری داشته باشم ؟؟ نمی دونی چه دوران سختی رو داریم در کنار هم طی میکنیم. تو فوق العاده پر جنب و جوش ، ماجراجو، دقیق، با هوش، با حافظه بالا و...... هستی و من واقعا ً کم آوردم که در مقابل فسقلی با این مشخصات چه رفتاری داشته باشم که بهترین باشه و نتیجه درستی به دنبال داشته باشه. می خوای همه چیز رو بدیم دستت و تجربه کنی ، دوست داری همش بری بیرون بگردی ، دلت می خواد آزاد بگذارمت که هر کار دوست داری انجام بدی. مثلا ً ها : 1-کاسه ی غذات رو وارونه کنی با غذاهاش بازی کنی . 2- در کرم ها و شامپو ها و ... باز کنی و محتویاتش رو توی دهنت بریزی . 3- توی حموم ، از زیر...
20 خرداد 1391