طنین طنین ، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 8 روز سن داره
ترانهترانه، تا این لحظه: 8 سال و 3 ماه و 16 روز سن داره

رازدونه های یه مامان برای دو دخترش

رازدونه بیست و پنجم(سال 90 در یک نگاه)

داشتم تقویم رو نگاه می کردم ، عدد 29 قرمز روی صفحه توجهم رو به خودش جلب کرد و همین که بهش نگاهی انداختم با من شروع به صحبت کرد و گفت :" تنها یک روز از سال 1390 باقی مانده". دلم یه حال عجیبی شد ، شروع کردم به مرور سالی که گذشت ، چه سالی بود ، سال یکهزار و سیصد و نود هجری خورشیدی، سالی که برای خانواده ما یه سال فوق العاده بود ، سالی که خانواده دو نفری ما با یه عیدی ارزشمند از طرف خدای مهربون ،تبدیل به یه خانواده سه نفری شادتر و خوشبخت تر شد و حالا از این سال فوق العاده تنها یک روز و چند ساعت باقی مونده ، چقدر دلم براش تنگ میشه ، فکر اینکه همین بود ، تموم شد و رفت با تمام خاطرات قشنگش با لحظه لحظه های شیرین و دوست داشتنی اش در کنار تو فرشت...
28 اسفند 1391

رازدونه شماره بیست و دو ( عاشقتم)

عاشقتم نفسم ،عاشقتم زندگیم ،عاشقتم قلب مامان فقط اومدم بنویسم که وقتی از خواب بیدار میشی و من می رم بالای سرت نازی واسه مامان میکنی که باعث میشه قلب و روحم از لذتش به پرواز در بیاد ، یعنی عاشق اون ناز کردنای قشنگتم ، از اون لذت بخش تر اینه که تا بغلت میکنم سفت گردن مامان رو می چسبی ، و باز از اون شیرین تر اینکه شروع میکنی واسه مامان حرف زدن و من هم آخر صحبت هات میگم ،شما همه این خواب ها رو دیشب دیدی ، چه جالب ،ممنون که خواب هات رو واسه مامان تعریف میکنی. و و و و کلی دارم از مادری کردن برای تو لذت می برم ، از لحظه لحظه هاش ، از تماشای کارهای دوست داشتنی و لذت بخش تو .   خدای مهربون کمک کن همه اونایی که دوست دارن فرشت...
24 اسفند 1391

رازدونه شماره بیست و یک(داری بزرگ میشی نفسم)

وای اصلا ً باورم نمیشه ،روزها تند تند داره می گذره و دخترک ناز و شیرین مامان داره بزرگ و بزرگ تر میشه.لحظه لحظه های این دوره عمرت زیباست ،خدا می دونه دلم می خواست تمام این لحظات رو ثبت میکردم ،از همه کارای قشنگ و فوق العاده ات عکس و فیلم می گرفتم ،ولی امکانش وجود نداره. امشب نشوندمت روی پام و یه بستنی دایتی باز کردم و با هم شروع به خوردن کردیم ، بستنی رو از دستم کشیدی و توی دستت گرفتی یه دهن زدی و بعد به سمت دهن من آوردی ،دلم می خواست به جای بستنی خودت رو بخورم ،تو که شیرین ترین موجود توی زندگی مامانی. خلاصه یه دهن خودت ،یه دهن مامان ادامه پیدا کرد ،به آخراش که رسیدیم از دستت گرفتم که یک کوچولو هم بمونه که بابایی مزه کنه ،هر چند ای...
23 اسفند 1391

رازدونه شماره بیست (در چند قدمی یکسالگی)

عزیز مامان ،فدات بشم قشنگ ترینم کمتر از یک ماه تا یک ساله شدنت داریم ،اصلا ً باورمون نمیشه که یک سال از اون روز زیبا و خاص زندگیمون ،یعنی روز به دنیا اومدن تو گذشته، این روزها بابایی خونست ،دائم خاطرات روزهای اول رو با هم مرور میکنیم ، مخصوصا ً وقتی تو بغلمون خوابیدی ،یادمون میاد به اون روزای اول که خیلی کوچولو بودی و به سختی تو دستمون جا می شدی. چه روزهایی رو تو این یک سال گذروندیم ، خیلی شیرین خیلی خیلی شیرین.تو فوق العاده بودی و هستی و مطمئنم خواهی بود. تو دختر خیلی خوب و آرومی بودی و هستی و من تو این یک سال الهی شکر بچه داری راحتی رو کنار تو فرشته نازنینم تجربه کردم. مامان بودن خیلی لذت بخشه، مخصوصا ً اگه مامان فرشته ای مثل...
14 اسفند 1391

رازدونه ی شماره هشتاد و دو( یک ماه گذشت)

عزیز دلم امروز 13 اسفند بود و یکماه از آخرین روز شیر خوردنت گذشت. از قبل از بدنیا اومدنت یکی از مهمترین دغدغه ها و دلنگرانی های من از شیر گرفتن تو بود. اونقدر که می دونستم این مسئله روی شخصیت و روح و روان تو تاثیر می گذاره ،خیلی خیلی برام مهم بود که درست و اصولی انجامش بدم.   ولی متاسفانه هیچ منبعی پیدا نکردم که بهم در این زمینه کمک بکنه. نه در مورد زمان مناسب اون توافق نظر وجود داشت و نه در مورد نحوه ی از شیر گرفتن. هر چی بود یک سری دیدگاه های ضد و نقیض و یک سری توصیه های کلی. مثلا ً برخی مثل دکتر هلاکویی معتقد بودند که باید در 14 ماهگی بچه را از شیر گرفت و بسیاری از متخصصین اطفال هم نظرشون بر 2 سالگی بود...
14 اسفند 1391

رازدونه شماره هشتاد و یک (23 ماهه شدی عسلم)

نفس قشنگ مامان   23 ماهه شدنت مبارک عزیزترینم   فدات بشم که تند تند داری بزرگ میشی.   اما تغییرات محسوس تو در این ماه : 1-چند وقتی هست که جمله های سه کلمه ای میگی. نمی دونی من و بابا چقدر ذوق می کنیم. دلم می خواد بخورمت شیرین عسل . مثلا ً : بابا شیر خرید. مامان نقاشی بکشه. 2- یاد گرفتی که ضمیرها رو درست بکار ببری. مثلا ً بهت میگم " مامان مراقب باش نیفتی " برمیگردی میگی" طنین نیفته" قربونت بشم عشق مامان.   دیگه اینکه اسم اشکال هندسی رو یاد گرفتی. دایره ،مثلث ،مربع ، مستطیل ، لوزی،بیضی . از 1 تا 10 با ما می شمری. کلی از کتابهات رو از حفظی و با ما می خو...
11 اسفند 1391

رازدونه شماره هجده(در چند قدمی یکساله شدنت)

عزیزکم این روزها هر وقت می رم به کلوپ مامانای فروردین سر می زنم و تب و تاب خاله ها رو در تهیه و تدارک جشن تولد نی نی هاشون می خونم کلی دلم می گیره، با اینکه تصمیمم رو واسه جشن تولد یکسالگیت گرفتم ولی باز دلم می گیره. البته این روزها خیلی این حس اذیتم میکنه که فکر میکنم یک بخشی از اون واسه خستگی ها و بی خوابی هام باشه ، دلم می خواد سه نفری من و بابایی و شما با هم بریم یک جایی مسافرت و چند روزی در کنار هم بدون فکر کردن به چیزهای دیگه بگردیم و با هم باشیم و لذت ببریم. خیلی بهش نیاز دارم. خاله ها در تهیه و تدارک تولدهای تم دار برای نی نی های نازشون هستن ، یکی از کیک رنگین کمونی میگه و یکی از پروانه های تزیینی و اون یکی از لباسی با طرح 1 و ی...
25 بهمن 1391