رازدونه شماره هفتاد و هشت(شروع یک پروژه ی عظیم : از شیر گرفتن)
فرشته کوچولوی مامان
من و شما از 9 دی ماه که شما 21 ماهه شدی، یک پروژه رو آغاز کردیم. هر چند تصمیم داشتم بعد از پایان کلاس زبانم شروع کنم و بهش فکر کرده بودم ولی باز احساس میکنم خیلی ناگهانی بود.
من تصمیم دارم بطور تدریجی وابستگی شما به شیر مامانی رو قطع کنم. هر چند کار بسیار مشکلیه و همت و تحمل و صبوری زیادی می خواد -به نظرم هر کسی از عهده اش بر نمیاد ،ولی امیدوارم من بتونم با کمک شما و بابا این کار رو انجام بدم-به این خاطر که اگر در این مسیر متحمل سختی و فشار بشم ،ولی خیالم راحته که شما با کمترین آسیب روحی و روانی روبرو میشی.
من با روش قطع ناگهانی ،کاملا ً مخالفم و به نظرم ظلم به بچه ست ، هر چند برای مادر راحت تره ، ولی بعد از ماه های وابستگی و تعلق روحی و عاطفی ، یک دفعه و بی مقدمه این عاطفه و وابستگی رو قطع کردن ،اون هم با کلمات دروغین ، مثل زخمی شدن سینه ی مامان و بد مزه شدن شیر و .... ، هر چند الان اثری دیده نشه ولی می تونه آسیب های عمیقی رو در روح و روان کودک به جا بگذاره. بنابراین با وجود تمام سختی هاش ،تمام تلاشم رو میکنم که به همین روش تدریجی تا پایان دادن به این روش تغذیه ی شما ، پیش برم.
برای شروع تصمیم گرفتم شیر خوردنت رو محدود به ساعات خوابیدن بکنم. یعنی از صبح که بیدار میشی تا ظهر وقت خواب بهت شیر نمی دم و باز از زمان بیدار شدن تا وقت خواب شب ، باز قبل از خواب و طول شب و دم صبح که چند بار بیدار میشی بهت شیر می دم.
در این مدت هم دائم باهات صحبت میکنم که شما بزرگ شدی و باید مثل مامان و بابا و دوستانت (اسم شون رو میارم مثل ارسام ، سام ، آیلین ،آتوسا و ...) در لیوان شیر بخوری .
کلی هم تنقلات مثل دنت و چوب شور و بستنی و گندمک و برنجک و شادونه و .... هم تهیه کردم که وقتی بهونه ی شیر می گیری بهت می دم یا شیر پاستوریزه یا شربت در لیوان واست می ریزم و می دم بخوری و یا سعی میکنم با بازی کردن یا اگر وقت نداشته باشم با تماشای تلویزیون سرت رو گرم کنم .
هر چند خیلی سخته ، چون جرات نشستن و دراز کشیدن ندارم ، همین که میام بشینم بنا به عادت همیشگیت میای خودت رو عین بچه ی گربه ی ملوس می ندازی توی بغلم و شروع میکنی وول خوردن توی بغلم و لبخندی می زنی که دل مامان رو به رحم بیاری و دستت رو می بری سمت یقه ی مامان و ش ش ش گویان بهونه ی شیر می گیری ، که خوب منم سریع از جا بلند میشم و می زنم به یه بازی و ضمنش واست توضیح می دم که شیر فقط توی تخت ،وقت خواب و خدا رو هزار مرتبه شکر که دختر عاقل و آرومی هستی و خیلی پافشاری نمی کنی و سریع با مامان همراه میشی . با تمام وجود بهت افتخار میکنم.
یکی دیگه از سختی هاش هم اینه که از کارای مورد علاقه ی خودم مثل نشستن پای نت گذشتم ، چون پیش از این یکی از مواقع شیر خوردنت مواقعی بود که من پای لپ تاپ مینشستم . الانم که اینجام ، شما خوابیدی و من از استراحت خودم برای ثبت خاطرات زیبای در کنار تو بودن،گذشتم.
پ.ن :
امروز روز چهارم پروژه ست ، سعی میکنم بیام و از پیشرفت مراحل بنویسم. البته در این مدت گاهی کوتاه اومدم ولی باز سعی کردم فاصله ی طولانی شیر ندادن رو رعایت کنم. مثلا ً دیشب دیگه از فرط خستگی خودم ، چون چند روز بود در گیر خوندن واسه امتحات زبان دیروز بودم ، خیلی خسته بودم و دست تنها ،چون بابا تا دیر موقع توی دفتر کار داشت ،این شد که ساعت 9 دیگه تسلیم شدم و دراز کشیدم و شما هم از فرصت استفاده کردی و اومدی شیر خوردی ولی خوب از ساعت 2 ،شیر نخورده بودی.
امیدوارم بابت اینکه دارم از چیزی که فوق العاده بهش وابسته هستی و علاقمندی و مایه ی آرامشت هست ، جدات میکنم ، اذیت نشی ،فرشته کوچولوی مامان.