رازدونه شماره هفده (برقص تا ذوق کنیم)
عزیز دلم ، نفس قشنگ مامان
خیلی وقت بود فرصت اینجا اومدن رو پیدا نکرده بودم،امیدوارم الان هم راحت بخوابی و این فرصت رو به مامان بدی که یکی - دوتا رازدونه رو بنویسم.
دوست دارم واست از کارهای فوق العاده شیرینی که این روزها انجام می دی بنویسم ، به این خاطر که راه دیگه ای برای ثبت شون نیست، چرا که دیگه اجازه فیلم گرفتن به مامان نمی دی ، تا دوربین رو دست من می بینی ،خیلی سریع کاری که می کردی رو رها میکنی و به سمت مامان میای.
این روزها داری برای راه افتادن حسابی تلاش میکنی ، خیلیییییییی زیاد هم از این کار خوشحالی و لذت می بری، به محض اینکه فرصت گیر بیاری می ری سمت دیوار یا مبل که بایستی و بعد می چرخی که این چرخیدنت هم کلی دیدنیه و معمولا ً هر کی باشه باز چشمای قشنگت دنبال مامان می گرده و به سمت مامان میای ، عاشقتم ، منم کلی ذوق میکنم.
وقتی هم داری قدم بر می داری از شدت ذوق و خوشحالی دهنت تا بنا گوش بازه و با حالت خنده پیش میای. تازه گاهی در حالت ایستاده آهنگی و دیرینگ درنگی بشنوی همون جا می ایستی و قر می دی،من فدای تو و اون قر دادنات قرتی پرتی مامان.
نمی دونی بابا سهراب و مامان راضیه و عمه گیسو ،چه ذوقی میکنن از رقصیدنت هر وقت می ریم پایین زودی واست نی نای نای می خونن که واسشون برقصی ، شما هم که همیشه قر تو کمرت گیر کرده اساسی .
البته این راز باشه بین خودمون ، این خواسته قلبی من بود ، از همون وقتی که متوجه شدم یه دختر نانازی داره گیرم میاد با خودم عهد بستم که رقص رو بهت یاد بدم و دوست دارم همیشه تو جشن و مهمونی ها با رقص زیبات همه رو انگشت به دهن بگذاری.