رازدونه شماره هجده(در چند قدمی یکساله شدنت)

عزیزکم این روزها هر وقت می رم به کلوپ مامانای فروردین سر می زنم و تب و تاب خاله ها رو در تهیه و تدارک جشن تولد نی نی هاشون می خونم کلی دلم می گیره، با اینکه تصمیمم رو واسه جشن تولد یکسالگیت گرفتم ولی باز دلم می گیره. البته این روزها خیلی این حس اذیتم میکنه که فکر میکنم یک بخشی از اون واسه خستگی ها و بی خوابی هام باشه ، دلم می خواد سه نفری من و بابایی و شما با هم بریم یک جایی مسافرت و چند روزی در کنار هم بدون فکر کردن به چیزهای دیگه بگردیم و با هم باشیم و لذت ببریم. خیلی بهش نیاز دارم.

خاله ها در تهیه و تدارک تولدهای تم دار برای نی نی های نازشون هستن ، یکی از کیک رنگین کمونی میگه و یکی از پروانه های تزیینی و اون یکی از لباسی با طرح 1 و یکی از بسکوییتهای طرح دار و یکی دیگه از لیبل های زنبوری و همه در شور و حال تولد دردونه هاشون هستن .

من و بابایی تصمیم گرفتیم یه تولد ساده برای شما برگزار کنیم با حضور مامان بزرگ ها و بابا بزرگ ها و عمه و دایی ها،دیروز با بابا آرامی تصمیم گرفتیم که واست پذیرایی رو با بادکنک تزیین کنیم و یه سری وسایل تولد رو هم تهیه ببینیم ،دیشب هم من یه پیرهن خیلی ناز و خوشکل دیدم که دوست دارم به نیت تولدت واست بخرم.

می دونی چرا تصمیم گرفتیم یه جشن کوچیک برگزار کنیم؟

مامان بیدار شدی گلم دلیلش رو توی رازدونه بعدی می نویسم.