رازدونه شماره بیست و هفتم(تولدت مبارک عشقم،نفسم، زندگیم)
عشق مامان کی بوده ،نفس مامان کی بوده ، جون مامان کی بوده ........................طنین خانمی بوده.
عشق مامان و بابا
تولدت مبارک
(علت دیرکرد تبریکم رو توی راز دونه قبلی گفتم )
با وجود تمام حرص و جوش هایی که از اوضاع شلوغ و درهم خونه و شرایط سختی که واسه همین تولد ساده ای که در ذهن داشتم ،واسم پیش اومد ،ولی باز خود تولدت الهی شکر نسبتا ً خوب برگزار شد ، هر چند دوست داشتم از این بهتر برگزار میشد ،البته با حفظ همین سادگی ،به هر حال باز هم الهی شکر:
الهی شکر که یک ساله شدی.
الهی شکر که می خندی.
الهی شکر که می بینی و با چشمای قشنگت واسه مامان ناز و عشوه میای.
الهی شکر که حرفامون رو می شنوی و تکرار میکنی و بهشون عمل میکنی.
الهی شکر که راه می ری ، خیلی قشنگ راه می ری ، اینقدر قشنگ که دلم آدم واست ضعف میره.
الهی شکر که شیطنت میکنی و بازیگوش و زبل و زرنگی.
الهی شکر که دندون داری و گاز میگیری(چشمک ، واست دارم)
الهی شکر که با دستای کوچولوی قشنگ و ناز و نرم و مهربونت ، ما رو نوازش می کنی و به سمت هر چی می خوای اشاره میکنی ، و از همه دلنشین تر به سمت من اشاره میکنی و میگی مامان.(زندگی مامانی)
الهی شکر که با اون لبای ناز اناریت ، ما رو می بوسی.
الهی شکر که خیلی چیزها یاد گرفتی و الهی شکر که شکر کردن رو هم بلدی.
نفس مامان همیشه و در همه حال به یاد پروردگار باش و اون رو به خاطر عشقش شکر گزار باش.
سالهایی پر از تندرستی و سرور و موفقیت در پیش داشته باشی عزیز دلم.