رازدونه شماره سی ام (حرفهای مادرانه در اولین سالگرد مادرانه)
یکی از خاله ها با سوال قشنگش باعث شد مامان ها جمله های قشنگی رو از احساسات و تجربیات سال اول مادرانشون بنویسند، اما مامان شما تصمیم گرفت ،اینجا بنویسه ، که باقی بمونه و شما بخونی و راز دل مامان رو بدونی.
قبل از بدنیا اومدنت خیلی ها می گفتن ، دیگه روزای خوشیت داره تموم میشه ، دیگه یه روز راحت نخواهی داشت، حسرت راحت خوابیدن به دلت می مونه ، اونایی که نوجون داشتم می گفتن ، وای کی حال داره این پروسه رو از اول شروع کنه و خلاصه کم بودن کسانی که از عشق و لذت و شیرینی های که در کنار این سختی ها بود بگن ، بله سخت بود ، بی خوابی داشت ، خستگی داشت ، از دست رفتن لحظات تنهایی خودم با خودم یا خودم و بابا رو داشت و موارد سختی دیگه ، اما ای کاش همه ی سختی های دنیا این جوری بود ،چه جور؟؟؟
سختی هایی که گفتم کنارشون یک عالمه عشق بود ، یک عالمه لذت بود، یک عالمه هیجان و ذوق و شوق بود.
نمی تونی تصور کنی که از اولین لبخند معنا دار ت به من ، چه حالی شدم، از اولین سینه خیز رفتنت چه شوقی تمام وجودم رو گرفت ، اولین نشستنت، اولین شیطنت هات ، اولین ذوق کردنات ،اولین قهقهه زدنات ، اولین باری که صدای ماهی رو تقلید کردی ، اولین بار که ، اولین بار که ، اولین بار ....... ، یه عالمه اولین رو من تو سال 90 در کنار تو تجربه کردم ، که عشق و لذت و ذوق و شوق یکی از همین اولین بارا ، به تمام سختی های این یک ساله می ارزید .
اما بعد از اینکه بدنیا اومدی .....