طنین طنین ، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 4 روز سن داره
ترانهترانه، تا این لحظه: 8 سال و 3 ماه و 12 روز سن داره

رازدونه های یه مامان برای دو دخترش

رازدونه ی شماره هشتاد و دو( یک ماه گذشت)

1391/12/14 2:03
نویسنده : مامانش
404 بازدید
اشتراک گذاری

عزیز دلم

امروز 13 اسفند بود و یکماه از آخرین روز شیر خوردنت گذشت.

از قبل از بدنیا اومدنت یکی از مهمترین دغدغه ها و دلنگرانی های من از شیر گرفتن تو بود.

اونقدر که می دونستم این مسئله روی شخصیت و روح و روان تو تاثیر می گذاره ،خیلی خیلی برام مهم بود که درست و اصولی انجامش بدم.

 

ولی متاسفانه هیچ منبعی پیدا نکردم که بهم در این زمینه کمک بکنه.

نه در مورد زمان مناسب اون توافق نظر وجود داشت و نه در مورد نحوه ی از شیر گرفتن.

هر چی بود یک سری دیدگاه های ضد و نقیض و یک سری توصیه های کلی.

مثلا ً برخی مثل دکتر هلاکویی معتقد بودند که باید در 14 ماهگی بچه را از شیر گرفت و بسیاری از متخصصین اطفال هم نظرشون بر 2 سالگی بود. و هر کدوم هم معتقد بودند که اگر غیر از این عمل بشه ،بچه متوجه یک سری آسیب میشه.

برخلاف مسائل دیگه ی مربوط به مراحل رشد مثل از پوشک گرفتن و تولد یک نی نی دیگه و غذا خوردن و لباس پوشیدن و ....

برای این مسئله ی بسیار مهم هیچ کتاب داستانی هم وجود نداشت.

حالا فکر کن برای من تصمیم گیری در مورد این مسئله چقدر سخت بودو چقدر نگران تاثیرات تصمیم خودم بر روی شما بودم.

به هر حال  تصمیم گرفتم این پروژه تدریجی صورت بگیره. چون بیشتر توصیه ها به این روش بود و از نظر خودم هم کاملا ً منطقی بود .

بنابراین پروژه ی از شیر گرفتنت رو از 9 دی ، روزی که 21 ماهه شدی آغاز کردم و 13 بهمن ،4-5 روز بعد از 22 ماهه شدنت به پایان رسوندم.

دوره ی سختی بود. دائم باید سرت رو گرم می کردم .

ولی از همه سخت ترش مرحله ی قطع کامل بود ،زمانی که می خواستم شیر شبت رو قطع کنم.

تو شدیدا ً به شیر وابسته بودی ،خصوصا ً برای خواب رفتن.

دلم می خواست با همون روشی که شیر روز رو قطع کردم ،یعنی با صحبت شیر شب رو هم قطع کنم و از چسب و زخمی جلوه دادن و بدمزه کردن و .... استفاده نکنم . ولی محال بود.

چند شب با گریه به خواب رفتی . خیلی اذیت شدم ،از دیدن التماس ها و ناراحتیت و به نظرم اصلا ً منطقی نمی اومد.

در نتیجه تصمیم گرفتم از چسب استفاده بکنم ،ولی صحبتی از زخمی شدن نکردم ، در ادامه ی صحبت های اخیر در مورد بزرگ شدنت ،بهت گفتم که چون شما بزرگ شدی ،شیر مامان هم دیگه می خواد استراحت بکنه .

خوب خیلی بهتر شد.

راحت تر پذیرفتی و دیگه شبها با گریه نخوابیدی ، توی لیوان شیر می خوردی و  توی بغلم با راه رفتن و قصه و لالایی شنیدن خواب می رفتی. 

و بعد از 2-3 شب ،دیگه خوابت هم یکسره شد. بر خلاف شبهای 22 ماه گذشته که دائم برای شیر خوردن بیدار می شدی. ولی الان فقط یکبار حدود ساعت 6 بیدار می شی. روزهای اول حدود 4 بیدار می شدی ، بعد از یک مدت به 5 رسید و الانم به 6 رسیده. ، امیدوارم به زودی ،همینم قطع بشه و یکسره بخوابی. چون راه بردنت توی این ساعت خیلی برام سخته.

برای خوابیدنت هم فقط بغل مامان رو می خوای و حاضر به خوابیدن توی بغل بابا نیستی. (در مورد خوابت سعی میکنم در رازدونه ی جداگانه ای مطلب بنویسم).

در این مدت گاهی میشد که بهانه می گرفتی ، ولی الان یعنی طی همین یک هفته خیلی بهتر شدی و دیگه بهونه هات هم خیلی خیلی کم شده.

 

و بالاخره این پروژه به پایان رسید .

واقعا ً آرزو میکنم که روش انتخابی من روش مثبتی بوده باشه و شما با کمترین آسیب روبرو بشی.

چون همچنان در مورد اینکه جز به جز تصمیمات گرفته شده در مورد این پروژه مطمئن مطمئن نیستم.

مثلا ً اینکه زمان مناسبی از شیر گرفتم یا نه؟

روش قطع شیر شبت درست بوده یا نه ؟ و

....

 

عاشقانه دوستت دارم

نفس مامان می خوام بدونی که از وقتی وجودت رو در وجودم حس کردم و حتی قبل از اون و تا الان و حتی در مورد آینده ی پیش رو ،  خوب مادری کردن برای تو دغدغه ی لحظه به لحظه ی زندگی منه و برای اون خیلی تلاش میکنم ،مطالعه میکنم ،مشورت میکنم و ...

 

این رو می دونم که هیچ وقت نمیشه مادر کاملی بود ،ولی باز تمام سعیم رو میکنم که بعنوان اولین مربی تو عملکرد خوبی داشته باشم.

 

ولی مادری کردن واقعا ً سخته. باید مادر بود تا درک کرد.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)