طنین طنین ، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 4 روز سن داره
ترانهترانه، تا این لحظه: 8 سال و 3 ماه و 12 روز سن داره

رازدونه های یه مامان برای دو دخترش

رازدونه شماره هفتاد و هشت(شروع یک پروژه ی عظیم : از شیر گرفتن)

فرشته کوچولوی مامان من و شما از 9 دی ماه که شما 21 ماهه شدی، یک پروژه رو آغاز کردیم. هر چند تصمیم داشتم بعد از پایان کلاس زبانم شروع کنم و بهش فکر کرده بودم ولی باز احساس میکنم خیلی ناگهانی بود. من تصمیم دارم بطور تدریجی وابستگی شما به شیر مامانی رو قطع کنم. هر چند کار بسیار مشکلیه و همت و تحمل و صبوری زیادی می خواد -به نظرم هر کسی از عهده اش بر نمیاد ،ولی امیدوارم من بتونم با کمک شما و بابا این کار رو انجام بدم-به این خاطر که اگر در این مسیر متحمل سختی و فشار بشم ،ولی خیالم راحته که شما با کمترین آسیب روحی و روانی روبرو میشی. من با روش قطع ناگهانی ،کاملا ً مخالفم و به نظرم ظلم به بچه ست ، هر چند برای مادر راحت تره ، ولی بعد ...
12 دی 1391

رازدونه شماره هفتاد و پنج (دست راست ،دست چپ و یک ،دو ، سه و ....)

نفس مامان فدات بشم که اینقدر باهوشی. هر وقت شما و بابا رو با هم تنها می گذارم و می رم کلاس زبان یا کتابخونه ، وقتی برمی گردم می بینم،بابای مهربونت یه چیز جدید به دختر باهوش و دقیق و حرف گوش کنش یاد داده.   دراین هفته شما دست راست و چپ و پای راست و چپ را یاد گرفتی.واقعا ً فوق العاده و باور نکردنیه . چون من تو این سن و سال بازم گاهی پیش میاد راست و چپم رو قاطی میکنم . اونوقت شما دختر باهوش علاوه بر اینکه جهت دست و پای خودت رو درست تشخیص می دادی ،دست راست و چپ بابا رو هم که مقابل شما نشسته بود،به درستی تشخیص می دادی . عاشقتم باهوشکم.   غیر از این شما در این هفته شمردنت هم خیلی پیشرفت کرد و یاد گرفتی اعداد رو به ...
25 آذر 1391

رازدونه شماره هفتاد و چهار (20 ماهه شدنت مبارک)

عزیز دل مامان   20 ماهه شدنت مبارک واقعا ً باورم نمیشه که  20 ماه گذشته باشه .20 ماه از روز اولی که برای اولین بار صدای بی نظیر گریه ات رو شنیدم. از اون روزی که برای اولین بار لمست کردم ، بوت کردم ، نگاهت کردم،در آغوشت کشیدم و از شوق حضورت تا صبح چشم بر هم نگذاشتم.   همیشه در کنارم باش ،ارزشمندترین هدیه ی الهی ...
10 آذر 1391

رازدونه شماره هفتاد و سه ( نه !!)

عشق و نفس مامان می خوام برات از یک واکنش جدیدت بنویسم . " نه ،نه ، نه " به تازگی کاربرد "نه " رو یاد گرفتی و برای من خیلی جالبه که تا الان دائما ً "آره "  و " بیه " (همون -بله- ) روی زبونت بود ،ولی الان حدود یک هفته ،10 روزه که "نه " رو هم میگی ،اونم به جا و درست ،یعنی وقتی ازت می پرسم فلان چیز رو می خوای ؟، یا فلان کار رو بکنیم ؟ ، اگر بخوای و دوست داشته باشی جوابت مثبته و اگر نخوای و دوست نداشته باشی . می گی" نه " ،اونم با تاکید و تکرار. فدای دختر باهوش و دقیق خودم بشم ، که همه چیزش عالی و فوق العادست. ...
4 آذر 1391

رازدونه شماره هفتاد و دو (تغییرات جدید پس از ورود به بیستمین ماه زندگی )

  بعد از پشت سر گذاشتن نوزدهمین ماه زندگیت و ورورد به ماه بیستم ، تغییراتی کردی که مایلم برات بنویسم. یکی اینکه به ناگهان تلاشت برای حرف زدن و گفتن جملات دو کلمه ای تغییر چشمگیری کرد،چون شما مدت زیادی هست که تنها دو جمله رو استفاده می کردی ." آب بده" و" در بیار". ولی طی همین 3-4 روزه گذشته این جملات رو هم به زبون آوردی: " بیا بالا "، " بابا بیا" ، " این چیه "، "آب بیار"   یک مورد دیگه ای که باز مورد توجه من قرار گرفت این بود که دیدم لحظاتی به تنهایی در دنیای بازی خودت فرو می ری و دیگه بهانه ی حضور من رو نمی گیری . برای مثال چند بار دیدم نشستی با دقت کتابهات رو ورق می زنی و با خودت چیزهایی می گی. تقلید ...
16 آبان 1391

رازدونه شماره هفتاد (،شیر مادر ،تقلین ، شلغم ،آسان گرفتن ،راز سلامتی کودک من )

بعد از مدتها اومدم بنویسم ، دلم پر از ناگفته هاست . از آنجاییکه در این ماه شما یک واکسن دریافت کردی و آخرین واکسن دوران نوزادی و نوپایی تو بود ونوید بزرگ شدنت رو به ما داد ،قصد دارم  از نعمت بزرگی که خداوند به انسان ها هدیه داده و خیلی مهمه که قدر این هدیه رو بدونیم و ازش به خوبی مراقبت کنیم  ،واست بگم.این هدیه ارزشمند اسمش هست        " سلامتی" . خدا رو هزاران مرتبه شکر ،شما دختر قوی و تندرستی هستی و در یک سال و نیم گذشته ، بیماری سختی رو اصلا ً تجربه نکردی. به جز حساسیت که ابتدا پوستی بود و الان گاهی به صورت آبریزش بینی و عطسه ست ،اونم خفیف که تا حد زیادی ارثی هست. و یک تجربه تب 5-6 روزه که البت...
29 مهر 1391

رازدونه ی شماره شصت و هشت(دختر نازم 17 ماهه شد)

عشق مامان ،نفس مامان؛عزیز دل مامان   باورم نمیشه که اینقدر بزرگ شدی. 17 ماهه شدنت مبارک قشنگترینم. تو خیلی بزرگ شدی ،طنین خانمم تو این ماه یاد گرفتی لگو هات رو به هم بچسبونی . خیلی راحت 8 مکعب رو روی هم می چینی. کلمات بیشتری رو می گی. دو تا جمله رو شروع به گفتن کردی : در بیار و آب می خوام . سعی می کنی به زبون خودت با هر کسی ببینی حرف بزنی و واسش یه ماجرایی رو تعریف می کنی ،مثل دیدن گربه تو خیابون ، یا دیدن ماه تو آسمون و .... عاشق هر نوع جک و جونوری هستی . مورچه ، گربه ، پرنده ها و ..... عاشق شعر حسنی هستی و با شنیدنش تو اوج گریه و ناراحتی هم  آروم میشی. خورد و خوراکت خیلی خوب شده و...
9 شهريور 1391