طنین طنین ، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 19 روز سن داره
ترانهترانه، تا این لحظه: 8 سال و 3 ماه و 27 روز سن داره

رازدونه های یه مامان برای دو دخترش

رازدونه شماره بیست و هفتم(تولدت مبارک عشقم،نفسم، زندگیم)

عشق مامان کی بوده ،نفس مامان کی بوده ، جون مامان کی بوده ........................طنین خانمی بوده. عشق مامان و بابا  تولدت مبارک (علت دیرکرد تبریکم رو توی راز دونه قبلی گفتم ) با وجود تمام حرص و جوش هایی که از اوضاع شلوغ و درهم خونه و شرایط سختی که واسه همین تولد ساده ای که در ذهن داشتم ،واسم پیش اومد ،ولی باز خود تولدت الهی شکر نسبتا ً خوب برگزار شد ، هر چند دوست داشتم از این بهتر برگزار میشد ،البته با حفظ همین سادگی ،به هر حال باز هم الهی شکر: الهی شکر که یک ساله شدی. الهی شکر که می خندی. الهی شکر که می بینی و با چشمای قشنگت واسه مامان ناز و عشوه میای. الهی شکر که حرفامون رو می شنوی و تکرار میکنی و بهش...
13 فروردين 1391

رازدونه بیست و ششم (یه عالمه حرف)

زندگیم نفسم یه عالمه حرف دارم واست بگم ،نمی دونم از کجا و چی بگم رازدونه قبلی رو که می نوشتم 28 اسفند بود و کلی فکر و خیال برای شروع سال توی سرم می پروروندم ، یکیش هم این بود که زود به زود وبلاگت رو آپ کنم . امروز ساعات اولیه ی آخرین روزه نورزوه امساله ، احتمالا اکثر خانواده ها واسه بدر کردن این روز برنامه ریزی کردن و آماده شدن و خوابیدن ، اما اینکه میگن چی فکر میکردیم و چی شد ، ماجرای ما بود با اولین نوروز کامل دختر بهاریمون ، که بقول بابا ، یه نوروز تاریخی شد ، از اون نوروز هایی که برای به پایان رسیدنش روزها رو می شمردیم و واسه ی این آخرین روزش هم تنها برنامه ریزی مون پیگیری کارهای نهایی انتقال بیمارمون از بیمارستان اهواز به بیمارستان...
13 فروردين 1391

رازدونه شماره ده(عشق من تو کی هستی؟!)

عشق مامانی،خیلی خیلی دلم می خواد بدونم که دست پرورده من و بابا چگونه شخصیتی رو دارا میشه. همانطور که تو قصه قبلی گفتم،ایمان دارم که موجود فوق العاده ای خواهی شد. با این وجود خیلی مشتاقم بدونم طنینی که در وجود تو در حال رشد کردن و شکل گرفتنه ، چه شکلیه ؟چطوریه؟اصلا ً کیه؟ در این مورد ،یک نگرانی هم دارم ، از بابت خودم و بابا خیالم راحته ، من دائم به کتاب و اینترنت و مشورت در ارتباط با بهتر پرورش دادن شما مشغولم ،بابا هم که به من اطمینان داره و مواردی رو که باهاش در میون می گذارم رو رعایت میکنه ،ولی نگرانیم از برخی دخالت هاست ، از زیر سوال رفتن های روش های من و رفتارهای تو؟از برخوردهای متفاوت با روش های من و بابا با تو . خیلی از ا...
21 دی 1390

رازدونه شماره هشت ( نابغه کوچولوی مامانش)

طنینی من ، مامانی ایمان داره که تو یک کودک فوق العاده توانمند و با استعداد هستی، چه از نظر معنوی و چه از نظر هوش شناختی و هوش هیجانی ، ایمان دارم چون حق فرموده که نوع "انسان معدن احجار کریمه " ست ، مطمئنم چون حق راهنمایی کرده که تو باید علم رو خیلی سریع یاد بگیری ، سرعتی که معیار آن یادگیری" در یکماه به جای یکسال "می باشد. با وجود این بیانات ،آیا جایی برای شک باقی می ماند ، اونم وقتی که علم داره همه شکلی این مسئله رو ثابت میکنه. من فقط و فقط میخوام که این توانمندی ها توسط تربیت و پرورش صحیح و اصولی به منصه ظهور برسه ، ولی اینکه فرشته مهربون مامان ، نابغه کوچولوی مامانش ، می خواد از این توانمندی ها و قابلیت ها چه استفاده ای بکنه، اون...
20 دی 1390

رازدونه شماره پنج(16 دی )

طنینی مامانش، امروز ، 9 ماه و 9 روزگی عمر شما که باز پر از عدد خوب 9 هست ، مصادف شده با یک روز خاص، روز 16 دی. در مورد اینکه چرا امروز یک روز خاص هست ، نمی تونم اینجا توضیح بنویسم، ان شالله اون روزی که با چشمای قشنگت نشستی و این رازدونه رو می خونی ، واست تعریف میکنیم دلیل خاص بودنش رو. فقط توی این روز  قشنگ یک آرزوی رازدونه ای رو واست می نویسم: آرزوی مامانش اینه که طنین خانمی یک روز بعنوان یک جوان عاشق به عشق الهی ،و مفتخر به ایرانی بودن خودش ، این روز رو با شادی و سرور جشن بگیره. مامانش دوست داره که طنینی همیشه محبت الهی رو توی قلبش داشته باشه و با خدمت به عالم انسانی  و تلاش در جهت احیای ایران و اصلاح عالم در ...
16 دی 1390

رازدونه شماره چهار (خستگی مامان 2)

طنین قشنگم ، می بینی 5 روزه دنبال فرصتی می گردم که ادامه رازدونه شماره سه رو بنویسم ولی فرصت نشد ، هفته گذشته،هفته پر کاری بود ، چند تا مهمونی دوستانه خونه ما برگزار شد و در کنارش فعالیت های سایت علمی رو داشتم و خوب ،وقت گذراندن با شما هم که حکایتی جداست. داشتم این رو می گفتم که خیلی خوشحالم که فعالیتهای حرکتی شما رشد خوبی داشته ، ولی در عوضش این قضیه باعث شده که شما دائما  ً در شرایطی خطرناک قرار بگیری ، چون خیلی خیلی خیلی زیاد کنجکاوی ، که البته من از این موضوع خیلی خوشحالم ، هر چند دیگران اسم کنجکاوی های شما رو شیطنت می گذارند ولی من عاشق این شیطنت های تو هستم ، دانشمند کوچولوی مامانش. به هر حال وقتی دانشمند کوچولوی مامان در حال...
16 دی 1390

رازدونه شماره سه (خستگی مامان)

به ساعت کنار متن این رازدونه نگاه کن . خیلی خستم ، چشمام به سوزش افتاده ، تا الان داشتم تکالیف دانشجوها رو نمره می دادم و البته در کنارش در اینترنت مطالبی رو جستجو می کردم از جمله نحوه استفاده از جوانه گندم در غذای کودک، اتفاقا در جستجوها مطالب خوبی رو هم پیدا کردم ، سعی میکنم برخی رو در وبلاگت قرار بدم تا بقیه مامانایی که مثلا ً من دوست دارند وزن گیری نی نی های نازشون بهبود پیدا کنه از اون بهره بگیرند. خستم خیلی خستم.ولی چاره ای ندارم جز اینکه در این ساعت ها به این کارها برسم.چون دختر ناز و مهربونم در طول روز به من نیاز داره باید در کنارش باشم و یا در فکر تهیه غذایی برای خودش یا بابا و مامانش باشم. الهی شکر رشد حرکتی شما خیلی خ...
11 دی 1390