رازدونه شماره بیست و یک(داری بزرگ میشی نفسم)
وای اصلا ً باورم نمیشه ،روزها تند تند داره می گذره و دخترک ناز و شیرین مامان داره بزرگ و بزرگ تر میشه.لحظه لحظه های این دوره عمرت زیباست ،خدا می دونه دلم می خواست تمام این لحظات رو ثبت میکردم ،از همه کارای قشنگ و فوق العاده ات عکس و فیلم می گرفتم ،ولی امکانش وجود نداره. امشب نشوندمت روی پام و یه بستنی دایتی باز کردم و با هم شروع به خوردن کردیم ، بستنی رو از دستم کشیدی و توی دستت گرفتی یه دهن زدی و بعد به سمت دهن من آوردی ،دلم می خواست به جای بستنی خودت رو بخورم ،تو که شیرین ترین موجود توی زندگی مامانی. خلاصه یه دهن خودت ،یه دهن مامان ادامه پیدا کرد ،به آخراش که رسیدیم از دستت گرفتم که یک کوچولو هم بمونه که بابایی مزه کنه ،هر چند ای...